۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۷

هر که بیند لذت بیتابیم سر می دهد
اضطراب مرغ بسمل شوق را پر می دهد

می تپم در خاک تا گردی زمن در خاطر است
خون گرم من به دیر و کعبه ساغر می دهد

دل ندادی بیش از این افسانه ام نشنیدنی است
خواب راحت یادم از غوغای محشر می دهد

مرد عارف را سواد بینشی در کار نیست
غیرتش آیینه را خاک سکندر می دهد

گوشه گیر حیرتم چون دل ولی گاهی اسیر
اختلاط گریه ام ذوق سراسر می دهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.