۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳۳

هر دل که ز بیداد تو نومید برآید
چون ذره نظرکرده خورشید برآید

شوریدگیم سایه سودا به سر انداخت
حاصل دهد از خاکم اگر بید برآید

هنگامه طراز دل ما عشق و جنون است
از مشرق این صبح دو خورشید برآید

تقریب جگر تشنه اظهار نیاز است
کام دلش از تهنیت عید برآید

بیدردی اگر خضر شود ننگ حیات است
پرورده غم زنده جاوید برآید

گر بار تمنا به دلت بارگران است
بگذار که امید تو نومید برآید

در کیش وفا جایزه صبر اسیر است
کامی است که بی منت تأکید برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.