هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غمگین، به توصیف درد فراق و عشق نافرجام میپردازد. شاعر از یاد چشمان معشوق، بیقراری خود، و ناامیدی از وصال سخن میگوید. تصاویری مانند غارت جان، خزان به جای بهار، و نامهای با قاصد جان، عمق اندوه و اشتیاق او را نشان میدهند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و غمگین، نیاز به درک و تجربهی عاطفی دارد که معمولاً از نوجوانی به بعد قابل درک است. همچنین، برخی از استعارهها ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۶۳۸
یاد چشمت چو پی غارت جان می آید
خواب و آرام به تاراج فغان می آید
امتحان دل خود کردم و حالش دیدم
می رود هر که ز کوی تو به جان می آید
تا نیامد به سرخاک من آن گل نشکفت
که بهاری به تماشای خزان می آید
محرم شرح جدایی نبود هستی ما
نامه ام سوی تو با قاصد جان می آید
تا ز جولان تو برخاست غبار از خاکم
از گریبان صبا بوی فغان می آید
بسکه از نسبت آن رخ به نزاکت آمیخت
عکس بر خاطر آیینه گران می آید
کس گل از غنچه تصویر نچیده است اسیر
راز بیگانه دل کی به زبان می آید
خواب و آرام به تاراج فغان می آید
امتحان دل خود کردم و حالش دیدم
می رود هر که ز کوی تو به جان می آید
تا نیامد به سرخاک من آن گل نشکفت
که بهاری به تماشای خزان می آید
محرم شرح جدایی نبود هستی ما
نامه ام سوی تو با قاصد جان می آید
تا ز جولان تو برخاست غبار از خاکم
از گریبان صبا بوی فغان می آید
بسکه از نسبت آن رخ به نزاکت آمیخت
عکس بر خاطر آیینه گران می آید
کس گل از غنچه تصویر نچیده است اسیر
راز بیگانه دل کی به زبان می آید
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.