هوش مصنوعی: این شعر از احدی مراغه‌ای، شاعر ایرانی، سرشار از تصاویر شاعرانه و استعاره‌های عمیق است. شاعر از حیرت و شگفتی‌های جهان، عشق و رنج‌های عاشقانه، و مفاهیم فلسفی مانند عدم و وجود سخن می‌گوید. او از آیینه، صحرای عدم، شمع و پروانه، و دیگر نمادها برای بیان احساسات و اندیشه‌های خود استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از تصاویر و استعاره‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۶۴۳

حیرانی ما باغ و بهار است ببینید
آیینه پر از نقش و نگار است ببینید

صحرای عدم مزرعه خار مغیلان
گرد ره ما آبله کار است ببینید

صیاد مرا چشم عدم حلقه دام است
تا خضر دراین جرگه شکار است ببینید

در حیرتم از حوصله ساقی دوران
میخانه تهی گشت و خمار است ببینید

مکتوب که و مژده جولان که دارد
از کار شدم این چه غبار است ببینید

دل می زند از سوختنم جوش تماشا
خاکستر من آینه زار است ببینید

دامان شبم تا به سحر آینه زار است
باز این چه قرار است و مدار است ببیند

شمع رخش از باده چراغان تماشا
پروانه این بزم بهار است ببینید

خضری که زشوقش سفری گشته دو عالم
در قافله لیل و نهار است ببینید

یکرنگی آیینه دلان بی کششی نیست
گرد ره ما جلوه یار است ببینید

اشکم دل مجروح و نگاهم کف خون است
بی او به چه کارم سر و کار است ببینید

صید خود و صیاد خود است آه مپرسید
هم آینه هم آینه دار است ببینید

جان پیشکش اوحدی مست که فرمود
گلبن نه و گلهاش ببار است ببینید

شد خاک اسیر تو و یکبار نگفتی
دیوانه بیدل به چه کار است ببینید
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.