۱۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۵۱

دیوانه خطت دل ویرانه بهار
پروانه نگاه تو مستانه بهار

دور از شکست باد خزان این طلسم راز
هر سایه گل است پریخانه بهار

برخاک می کشد سر زنجیر بوی گل
دیوانه سراسر مستانه بهار

عمرش دراز باد که ما را نهان شناخت
در سایه تو جلوه بیگانه بهار

لرزید دست بیدلی بیقرار تو
برداشت باغ گرده میخانه بهار

فارغ ز گفتگو دل حسرت شعار من
خوابش اسیر شوخی افسانه بهار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.