۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹۰

صبا در نافه می غلطد ز گرد راه پابوسش
حیا در پرده پنهان می شود از شرم ناموسش

ز یاد چشم ترسایی به دل تبخاله ای دارم
که جوشد شور محشر از لب خاموش ناقوسش

نمی داند زبان روشنایی شعله رازم
چراغ خلوت من تیره بختی گشته فانوسش

سر کویی به غارت داد یاد کفر و ایمانم
که دل را در سجود آرد خیال آستان بوسش

دل نومید را دیدم به کام خویشتن روزی
که دیدم چون اسیر از دیگران یکباره مأیوسش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.