۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱۱

شدی مست و زد چاک جیب قبا گل
شکفتی تو با خنده شد آشنا گل

گرفتار خویت پرستار بویت
به میخانه ها می به گلزارها گل

بهار دگر دارد از رنگ و بویت
تو را زیر لب چون نگوید دعا گل

مگر دست او در حنا دید روزی
که نگذارد از دست یکدم حنا گل

اسیر از گل عیش گل گل شکفتی
گل صبح و جام طرب گل هوا گل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.