۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۲

در زمین دل خود تخم رضا کاشته ام
هر نفس خرمن شکری است که برداشته ام

با خیالت همه در خلوت یک حیرانی
دیده ام برگ گل و آینه پنداشته ام

به چه رو طوطی آیینه دیدار شوم
چقدر پاس پریشان نظری داشته ام

برگ گل بال شعف سازم و پرواز کنم
خاری از راه تمنای تو برداشته ام

در نظر کیست ندانم ز که گویا شده ام
که وجود دو جهان را عدم انگاشته ام

همه حیرت شده ام عجز گواه است گواه
پیش از این دست و دلی پا و سری داشته ام

بی نیاز دو جهان گشته ام از یادش اسیر
آرزو در دل غارتزده نگذاشته ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.