۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳۳

آتش از آن گرمی نگاه گرفتم
تا عرق فتنه ای ز آه گرفتم

سوخت سراپای ما ز آتش پنهان
بسکه چو مژگان به گریه راه گرفتم

رنگ تپیدن نداشت خون شهیدان
دامن پاک تو را گواه گرفتم

چشم ودل ما بس است جلوه گه او
گل به در دیر و خانقاه گرفتم

بسکه تپیدم به زیرپای سمندش
خون خود از خاک صیدگاه گرفتم

بر سر راهش اسیر بسکه نشستم
کام دل و دیده از نگاه گرفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.