۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴۷

نمی گنجد به محشر فوج عصیانی که من دارم
اجل شرمندگیها دارد از جانی که من دارم

نگهدارد خدا از چشم بد از چشم خوبش هم
کماندار آفتی برگشته مژگانی که من دارم

مرا درد تو می سازد به آیینی که می باید
بسوزد روزگار از درد پنهانی که من دارم

نمی پرسی، نمی خواهی، نمی جویی، نمی آیی
کجا دانسته ای حال پریشانی که من دارم

نمی دانم چه خواهد داد در محشر جواب من
ستمگر اول و آخر پشیمانی که من دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.