۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷۹

گاه با مجنون و گاهی با صبا سر می کنم
خانه بر دوشم نمی دانم کجا سر می کنم

غفلتم می سوزد اما نیستم بی یاد او
درمیان خنده گاهی گریه ها سر می کنم

دلنشینم گشته گرد کوچه افتادگی
خاکسارم در پناه نقش پا سر می کنم

تا قناعت کرد مشت استخوانم را غبار
روز و شب در سایه بال هما سر می کنم

تشنه خون بهارم کی کشم منت ز ابر
در سموم آباد بی آب و هوا سر می کنم

گر نبردم ره به جایی نیست از تقصیر خضر
من که در هر گام راهی چون صبا سر می کنم

گشته ام بیگانه زود آشنا یاران اسیر
من که با بیگانگان هم آشنا سر می کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.