۱۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۹

تا از دل و دین جدا نگشتیم
با درد تو آشنا نگشتیم

بتخانه و مسجد و خرابات
ما در طلبت کجا نگشتیم

آیینه آفتاب بودیم
تا ذره خودنما نگشتیم

ممنون شراب یا دواییم
شرمنده از این هوا نگشتیم

جان صبر چکیده است ما را
خجلت زده جفا نگشتیم

بیهوشی دایم پیاله
غافل ز تو بیوفا نگشتیم

در چشم کسی نمی توان رفت
شادیم که توتیا نگشتیم

مانند اسیر در دو عالم
از سایه او جدا نگشتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.