۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۰

چون توکل هر کجا رفتیم استغنا زدیم
هر چه را دیدیم همچون سیل پشت پا زدیم

دیده و دل بی تو داد اشک و آه ما نداد
خویش را گاهی بر آتش گاه بر دریا زدیم

هر کجا رفتیم خضر راه ما غم بود غم
گر دچار خوشدلی گشتیم بر تنها زدیم

درد سر می داد ما را بالش آسودگی
خواب راحت چون شرر بر بستر خارا زدیم

بی نیازیم از تماشای گلستان چون اسیر
تا گل عشرت به سر از پنبه مینا زدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.