۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳۰

رو دیده ام زگرمی بی اختیار تو
تأثیر عشق کرد مرا شرمسار تو

خضرم نوید وعده دیدار می دهد
آب بقاست خاک ره انتظار تو

راهش نظر ز دیده بیداد کرده است
وارستگی به خواب نبیند شکار تو

برگ گل از بنفشه کشد ناز رنگ و بو
تا دیده نوبهار خط مشکبار تو

روشن سواد صفحه گلزار چشم ماست
ریحان شکسته ای است ز خط غبار تو

ز آن پیشتر که ناز تو گردد دچار من
چون می گذشت بی ستم آیا مدار تو

دل داده ام ز دست مران از نظر مرا
کاری نکرده ام که نیاید به کار تو

دیرینه محرم نگه گرم بوده ایم
افتاده ایم از نظر اعتبار تو

یکدم به یک قرار نه ای با اسیر خود
بیچاره تا به کی بشود بیقرار تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.