هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق نافرجام و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او از معشوق میخواهد که تنها از دور به حالش نگاه کند و برود، چرا که وصال او ممکن نیست. شعر پر از تصاویر دردناک مانند آتش، خون، و اسیر کشتهشده است که نشاندهندهی عمق رنج شاعر است.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاطفی عمیق و تصاویر دردناک مانند خون و مرگ است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد. درک این مفاهیم نیاز به بلوغ عاطفی و فکری دارد.
شمارهٔ ۸۳۱
بیا در آتشم افکن بگو ببین و برو
گره میفکن از افسوس بر جبین و برو
در آتشم به وصال تو نیستم راضی
بیا ز دور به حال دلم ببین و برو
ز راه کویی اگر چشم خونچکان جوشد
به پیش پای سراسیمگی ببین و برو
میان چشم و دلم بی تو دعوی خون است
در این بهار تماشا گلی بچین و برو
اسیر کشته شد اما وصیتی دارد
بخوان به خاکش یک عشر آفرین و برو
گره میفکن از افسوس بر جبین و برو
در آتشم به وصال تو نیستم راضی
بیا ز دور به حال دلم ببین و برو
ز راه کویی اگر چشم خونچکان جوشد
به پیش پای سراسیمگی ببین و برو
میان چشم و دلم بی تو دعوی خون است
در این بهار تماشا گلی بچین و برو
اسیر کشته شد اما وصیتی دارد
بخوان به خاکش یک عشر آفرین و برو
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.