۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶۵

به استقبال مژگان سیاهی
نگاهم می رود هر دم به راهی

چه می کردیم با چندین خجالت
اگر بودی زبان عذرخواهی

دل است آیینه روز و شب ما
نمی دانیم خورشیدی و ماهی

شود گر خاکساریها صف آرا
غباری بشکند قلب سپاهی

به ذوقی صید فتراک تو گشتم
که شد هر قطره خونم عیدگاهی

فروشم دامن پاک دو عالم
خرم چشم و دل عاشق نگاهی

به محشر چون برآرم سر ز خجلت
ندارم در خور بخشش گناهی

چو عمدا پرسد از نامم بگویی
اسیر از بیزبانی بی گناهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.