۲۵۳ بار خوانده شده

سبب نظم کتاب

رسید موسم گل ساقیا! بگردان راح
که عشقبازی و مستی به دین ماست مباح

زبهر آنکه کنم کهربا به رنگ عقیق
بیار لعل مذاب از زمردین اقداح

به نیم شب دل من همچو شمع روشن کن
از آن شراب که روشندل است چون مصباح

تو از صلاح مگو با من ار خردمندی
از آن که عاشق بیچاره نیست مرد صلاح

درافکنید کمیت نشاط در میدان
که پادشاه خرد برکشید قلب و جناح

زعکس باده که خورشید مشرق طرب است
به نیم شب بنما عکس فالق الاصباح

چون آمدی به سلامت بخیر خوش بنشین
که بر تو خیر و سلامت بود صباح و رواح

بیا که دیده به روی تو می شود روشن
بیا که زنده به بوی تو می شود ارواح

چو در کنار فلک گوی زر روان گردید
درآمد از درم آن ماه مهربان چو صباح

چه گفت؟ گفت که حیدر کتاب عشق بساز
کز آن کتاب بود کار بسته را مفتاح

بگفتمش که کتاب مرا چه نام نهی
بگفت نام کتاب تو: مونس الارواح
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:فی نعت النبی صلی الله علیه و سلم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.