۵۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۶

همه عالم خروش و جوش از آن است
که معشوقی چنین پیدا، نهان است

ز هر یک ذره خورشیدی مهیاست
ز هر یک قطره‌ای بحری روان است

اگر یک ذره را دل برشکافی
ببینی تا که اندر وی چه جان است

از آن اجسام پیوسته است درهم
که هر ذره به دیگر مهربان است

نه توحید است اینجا و نه تشبیه
نه کفر است و نه دین نه هر دوان است

اگر جمله بدانی هیچ دانی
که این جمله نشان از بی نشان است

دلی را کش از آنجا نیست قوتی
میان اهل دل دستار خوان است

دل عطار تا شد غرق این راه
همه پنهانیش عین عیان است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.