۲۰۱ بار خوانده شده

بخش ۸۲ - حکایت مدرسی که به جهت حضور شخصی که او را عالم تصور کرد درس نگفت

جمله شاگردانش اندر حاشیه
بود او چوپان و ایشان ماشیه

از در آمد ناگهان باکش و فش
یک هیولایی موقر شیخ وش

بر سرش عمامه ای چون گرز سام
در برش هم جبه ای کافور فام

آمد از در چست و بر مسند نشست
رنگ از روی مدرس رخت بست

کاین حریف من مگر رسطاستی
یا ابونصر است یا قسطاستی

از پی تعظیم او از جای جست
هر دو زانو را دوته کرد و نشست

هم خبر هم مبتدا فرموش کرد
پس زبان از کیف و کم خاموش کرد

از ادب با بیم ترک درس گفت
لب فرو بستند از گفت و شنفت

چون به استادی رسی خاموش باش
لب ببند و پای تا سر گوش باش

دم مزن در نزد استاد هنر
پیش جالینوس نام طب مبر

از شجاعت در بر حیدر ملاف
بی محابا پا منه اندر مصاف

در بر لوطی تو رقاصی مکن
با نهنگ بحر غواصی مکن

تا حریف خویش نشناسی درست
حمله سوی او مکن چالاک و چست

آن مدرس ساعتی خاموش بود
هم ز رنج و درد پا در جوش بود

عاقبت رو کرد سوی آن حریف
سر فرو افکند با نطق لطیف

گفت مولینا چرا دارد سکوت
می نبخشد روح ما را هیچ قوت

نیست قوت روحها قوت خلیص
زینت جان نی سراویل و قمیص

روحها را شد حیات از فضل و علم
زیور آنها حیا و جود و حلم

گفت گویم از چه ای شیخ جهان
گفت دانی آنچه روشن کن بیان

ما همه گوشیم بر فرمان تو
تشنه لب بر جرعه ی عنوان تو

گفت مولینا که ای استاد فرد
روزه را کی می توان افطار کرد

گفت هنگام غروب آفتاب
هست افطار صیام آنگه صواب

گفت آیا چیست حکم آن جناب
تا سحرگه گر کسی ماند بخواب

گفت باید روزه بودن تا سحر
کاشکی کردی سخن سر زودتر

گفت آیا با چنین فضل و کمال
شیخ ما را در چه باشد اشتغال

گفت من شرع شریف ساوه ام
با همه فضل اندر آنجا یاوه ام

گفت اندر کمره ام شرع شریف
با همه فضل و هنر آنجا نحیف
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸۱ - تتمه احوال سید انبیا با کودکان عرب
گوهر بعدی:بخش ۸۳ - بقیه حکایت آن جاهل در مجلس درس شیخ کامل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.