هوش مصنوعی:
این متن داستان طوطیای را روایت میکند که فریب زاغ را میخورد و از زندگی پرنشاط و زیبای خود دور میشود. او به مرور زمان همه چیز را از دست میدهد: نوای طوطیان، زیبایی طبیعت، و حتی بالهای رنگارنگش. در نهایت، او در تنهایی و خرابی میمیرد، در حالی که مورچهها و مارها دورش را گرفتهاند. متن با هشداری دربارهٔ دنیای فریبنده و اهل دنیا که مانند دیو و اهریمن هستند، پایان مییابد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی است که درک آنها نیاز به تجربه و بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از تمثیلهای پیچیده و هشدارهای اخلاقی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
بخش ۱۰۰ - تتمه داستان طوطی و شاه
خورد چون طوطی فریب زاغ شوم
روز و شب شد هم نشین با فوج بوم
رفت از یادش نوای طوطیان
شد زبانش بسته زان نطق و بیان
از گل و از گلستان دلگیر شد
از نبات و قند و شکر سیر شد
کرد ایوان شهان را خیر یاد
شد درخت و باغ و بستانش زیاد
بال رنگارنگ او بر باد رفت
بال افشاندن ورا از یاد رفت
جا گرفت اندر خرابی تنگ و تار
بسترش گه خاک و گه خاشاک و خار
در خرابی بی پر افتاده به خاک
داده تن تنها و بی کس در هلاک
کنج تنهایی فتاده لوت و عور
دور او بگرفته هر سومار و مور
بال و پر بشکسته پیکر ناتوان
دیده ها بر کنده ببریده دهان
قصه ی این طوطی مسکین درست
سربسر احوال مرغ جان توست
آن جزیره این جهان بیوفاست
وندران آن پیر دانا عقل ماست
آن هواها فوج بومند اندر آن
در کمین بنشسته بهر مرغ جان
اهل دنیا دیو و اهریمن همه
همچو بومانند اندر دمدمه
ز اهل دنیا ای برادر الحذار
الحذار از این گروه دیوسار
تابکی با اهل دنیا در خصام
روز و شب از بهر دانگی از حرام
نی خبرداری ز مبدء نی معاد
نی کنی از روز مرگ خویش یاد
روز و شب شد هم نشین با فوج بوم
رفت از یادش نوای طوطیان
شد زبانش بسته زان نطق و بیان
از گل و از گلستان دلگیر شد
از نبات و قند و شکر سیر شد
کرد ایوان شهان را خیر یاد
شد درخت و باغ و بستانش زیاد
بال رنگارنگ او بر باد رفت
بال افشاندن ورا از یاد رفت
جا گرفت اندر خرابی تنگ و تار
بسترش گه خاک و گه خاشاک و خار
در خرابی بی پر افتاده به خاک
داده تن تنها و بی کس در هلاک
کنج تنهایی فتاده لوت و عور
دور او بگرفته هر سومار و مور
بال و پر بشکسته پیکر ناتوان
دیده ها بر کنده ببریده دهان
قصه ی این طوطی مسکین درست
سربسر احوال مرغ جان توست
آن جزیره این جهان بیوفاست
وندران آن پیر دانا عقل ماست
آن هواها فوج بومند اندر آن
در کمین بنشسته بهر مرغ جان
اهل دنیا دیو و اهریمن همه
همچو بومانند اندر دمدمه
ز اهل دنیا ای برادر الحذار
الحذار از این گروه دیوسار
تابکی با اهل دنیا در خصام
روز و شب از بهر دانگی از حرام
نی خبرداری ز مبدء نی معاد
نی کنی از روز مرگ خویش یاد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۹۹ - تتمه حکایت ابرهه و استغاثه به ولی عصر ع
گوهر بعدی:بخش ۱۰۱ - حکایت شخصی که به چاه رفت و در ته چاه اژدها دید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.