۲۰۳ بار خوانده شده

بخش ۱۶۰ - فرق میان عقل و ادراک

مولوی گیرم که فهمد نیک و زشت
راه دوزخ داند و راه بهشت

چون کند بیچاره نفسش سرکش است
افکند خود را اگر چه آتش است

این روا آن ناروا داند درست
لیک پایش در عمل لنگ است و سست

فقه و حکمت خواند جهلش کم نشد
عالم و دانا شد و آدم نشد

علم چبود فهم راه نیک و بد
عقل چبود اختیار نفس خود

چون نداری نفس خود را اختیار
ز امتیاز نیک و بد او را چه کار

کی کند دانستن سرکه انگبین
دفع صفرا ای نگار نازنین

گر شناسی خوب حلوای شکر
کی شود کام تو شیرین ای پسر

گر عیار زر شناسد آن گدا
باز باشد آن گدای مقتدا

چونکه علت هست فکر نفس کن
نفس را در قید عقلت حبس کن

چونکه نفست گشت منقاد خرد
هم خرد دریافت راه نیک و بد

گوی دولت در خم چوگان توست
ملک عزت عرصه ی جولان توست

ورنه جز حسرت ز دانستن چو سود
حاصلت زاتش چه باشد غیر دود

کاشکی هرگز نبود این دانشت
چون نگشتی گرم نبود آتشت

چاه را می بینی و این نفس دون
می برد در قعر چاهت سرنگون

آنچه با تو نفس میشومت کند
کافرم گر کافر رومت کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۵۹ - مناجات با قاضی الحاجات
گوهر بعدی:بخش ۱۶۱ - حکایت مرغی با جفت خود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.