۱۶۹ بار خوانده شده

بخش ۱۷۸ - بقیه حکایت به آتش انداختن ابراهیم خلیل الرحمن ع

قصه ی نمرود و ابراهیم بود
شرح سوزانیدن و تسلیم بود

کرد القا آنچه برهان و دلیل
بهر آن قوم سیه دل آن خلیل

میلشان را جانب ایمان نکرد
کفرشان را رخنه در بنیان نکرد

کی کند در سنگ خارا رخنه آب
کی نماید ره به کوران آفتاب

دجله را گر سر دهی در شوره زار
کی برویاند گل و آرد بهار

گر نهی صد مشعل اندر آستان
کور و نابینا چه دارد سود از آن

گر شود آیینه عالم سربسر
کور را نبود ز روی خود خبر

در زمین شوره آب خوشگوار
جای باغ و لاله خار آرد ببار

شبهه نادان فزاید از دلیل
خون شود از بهر قبطی رود نیل

همچنان پند خلیل خوش بیان
از برای زمره ی نمرودیان

هرچه ایشان را نصیحت داد و پند
پند او شد قید جانهاشان و بند

پند او افزود بر عصیانشان
شعله ور شد آتش طغیانشان

دره ای را پر ز هیزم ساخته
سال و مه هیزم در آن انداخته

پیر و برنا هر که در آن مرز بود
می فکندی اندر آن دره وقود

خار و خاشاکی بهرجا یافتند
برگرفته رو به دره تافتند

آتش افکندند پس در آن دره
کوه و صحرا شعله ور شد یکسره

زمهریر از آب آتش درگرفت
از سما را تا سمک آذر گرفت

دود پیچیده در این نیلی قباب
تار شد از دود چشم آفتاب

زالتهاب آتش و دود لهب
جمله اجزای جهان بگرفته تب

پس بجستند آن گروه نابکار
آن خلیل جان فشان کردگار

می دواندندش سوی آتش به خشم
هین بیا و گفت می آیم به چشم

کافروزید آتش ای نمرودیان
کامدم اینک سوی آتش روان

چونکه این آتش به راه بندگی ست
نیست آتش بلکه آب زندگی ست

تو بپا گویی من از سر می روم
سوی آتش چون سمندر می روم

این نه آتش بلکه آب کوثر است
پیش من از آب حیوان خوشتر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۷۷ - آرزوی کسی که سؤالی بکند از مردگان
گوهر بعدی:بخش ۱۷۹ - در بیان آتش انداختن زاغان سمند را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.