۲۰۵ بار خوانده شده

بخش ۱۸۳ - علو مقام و مرتبه رضاء بقضای الهی و تسلیم

این دعا باشد گریزی از رضاش
ای دعا رو رو تن ما و قضاش

هرکه در کوی رضا دارد مقام
جستن دفع قضایش شد حرام

آن دلی کاندر رضایش شاد شد
از غم هر دو جهان آزاد شد

بر مرادش کارها باشد همه
بر رضای او رود خورشید و مه

اختوران هم بر مراد او روان
بر مرادش گردش هفت آسمان

بادها هم بر مراد او جهند
ابرها هرجا که او خواهد روند

مردن هرکس به خاطرخواه اوست
زندگیها هم همه در راه اوست

زانکه او داند که عالم موبمو
هست اندر قبضه ی سلطان او

قطره باران بیفتد از سحاب
بی رضا و حکم آن عالیجناب

بی قضا و بی رضایش یک نفس
برنیاید از گلوی هیچ کس

جز به امر نافذش یکتن نمرد
لقمه ای کس بی رضای او نخورد

احتیاج از او و استغنا ازو
دیده ای گر کور و گر بینا ازو

هر عزیزی را عزیزی داده او
جمله ناچیزی و چیزی داده او

هم سر از او هست و هم دستار ازو
پایها از او و پا افزار ازو

عزت از او گنج از او دولت ازو
ذلت از او رنج از او محنت ازو

درد ازو درمان ازو بیمار ازو
گل از او گلشن ازو و خار ازو

من چه گویم درنیاید در شمار
هرچه باشد هست زامر کردگار

چونکه بنده در رضایش محو شد
هیچ چیزی را نخواهد بهر خود

می نبیند خویشتن را در میان
می نجوید غیر آن سلطان جان

چونکه می داند جهان را رام او
هست عالم سربسر بر کام او

بلکه عالم شد به فرمانش همه
هرچه باشد لذت جانش همه

فقر و ذلت شکر و حلوای او
زخم و دمل سندس و دیبای او

زندگی و مرگ او یک سان بود
بی تفاوت درد بیدرمان بود

بر سرش گر زخم و گر افسر یکی ست
در گلویش لقمه و نشتر یکی ست

گر بمیرد جمله فرزندان او
خندد و گوید همی قربان او

ملک و مالش رفت اگر یک سر به باد
گوید آنها هم نثار شاه باد

بلکه نی جوید بهشت و نی نعیم
نی ز دوزخ باشدش پروا نه بیم

راحتش اندر رضای حق بود
خواه دوزخ خواه فردوس ابد

اینچنین کس پس چرا گوید دعا
لابه کی آرد پی دفع قضا

جز مگر چون او دعا فرموده است
طالب عجز و دعاهای وی است

چونکه او جوید دعا اندر عطب
چون کند آن عجز و زاری را طلب

در دعا آید از این ره روز و شب
عجز و زاریها کند از این سبب

گر دعا و عجز می آرد به پیش
کی غرض دارد ازو مطلوب خویش

مطلب آن امتثال امر اوست
امتثال امر اویش طبع و خوست

استجابت هم نخواهد از دعا
چون گدایی باشد او را مدعا

شیئی لله گوید اما هیچ شیء
جز گدایی نیست قصد جان وی

در دعا گوید که ای یار عزیز
می نخواهم می نخواهم هیچ چیز

من نخواهم جز گدایی ای خدا
من گدایم من گدایم من گدا

از گدایی من گدایی خواستم
نی گدای گرده و حلواستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۸۲ - جدا شدن خلیل از منجنیق و آمدن روح القدس به یاری او
گوهر بعدی:بخش ۱۸۴ - داستان آن گدا که هرچه به او دادند نگرفت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.