۲۱۰ بار خوانده شده

بخش ۹ - رفتن شاپور به ارمن به طلب شیرین

زمین را بوسه زد شاپور و برخاست
که باد این کار همچون قامتت راست

میفتا در دلت هرگز ملالی
مبادا آفتابت را زوالی

نه از بیگانه روزی نی زخویشان
مگردا، خاطر جمعت پریشان

پس آنگه یک حریر نغز برداشت
به خوبی صورت پرویز بنگاشت

بدان دیبا چنان نقش از قلم زد
که روح القدس از آن، صد بار دم زد

چو بر دیبا کشید آن صورت شاه
روان برجست و روی آورد بر راه

در آن بازی چو نقش خویشتن دید
دو منزل را به یک منزل ببرید

چو آتش گرم شد در راه و چون باد
به کوهستان ارمن رخت بنهاد

چرا کان دلستان با مطرب و می
به رسم خسروان همچون جم و کی

چو تابستان رسیدی از پی گشت
به کوهستان ارمن رفتی از دشت

به هر سرچشمه جام می کشیدی
به هر باغی زمانی آرمیدی

دگر کانجا یکی دیر کهن بود
که می آورد از رشکش فلک دود

کشیشانی در آن دیر کهن سال
فتاده روز و شب بر رسم ابدال

مسیحاسان در آنجا کرده ماوا
همه هر یک به خوبی صد مسیحا

در آن دیر، هر زایر که بگشود
مسیحایی به چرخ چارمین بود

در آنجا آن پری رخ رو نهادی
چو مریم در پی عیسی فتادی

چو کردی گوشه آن دیر منزل
شدی خورشید با عیسی مقابل

دگر زانجا چو رفتی شاد و خرم
ندیدی هیچ وقتی صورت غم

به عشرتگاهها عشرت نمودی
به دف گفتی سخن، از نی شنودی

چو می دانست شاپور این چنین حال
شد آن خورشید را چون سایه دنبال

به سوی کوه ارمن کرد آهنگ
مگر کان لعل یابد در دل سنگ

ز راه دیر اگر چه بس ستم دید
در آخر عیسی و مریم به هم دید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸ - حکایت کردن شاپور در پیش خسرو
گوهر بعدی:بخش ۱۰ - رسیدن شاپور به دیر و احوال شیرین پرسیدن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.