۲۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۹

دل ز غم یک پرده خون شد پرده پوشی تا به کی
جان ز تن با ناله بیرون شد خموشی تا به کی

چون خم از خونابه های دل دهان کف کرده است
با همه افسردگی این گرم جوشی تا به کی

درد بیدرمان ز کوشش کی مداوا می کند
ای طبیب چاره جو بیهوده کوشی تا به کی

پیرو اشراف داد نوع خواهی می زند
با سرشت دیو دعوی سروشی تا به کی

مفتخور را با زر ملت فروشی می خرید
ای گروه مفتخر ملت فروشی تا به کی

رنگ بیرنگی طلب کن ساده جوئی تا به کی
مست صهبای صفا شو باده نوشی تا به کی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.