هوش مصنوعی: این متن داستان پیرمردی را روایت می‌کند که پس از نوشیدن شراب عشق، از دنیا و خوب و بد آن بیزار می‌شود و به مستی و رسوایی می‌افتد. مردم او را سرزنش می‌کنند و حتی برخی او را مستحق مرگ می‌دانند. اما پیرمرد در نهایت با پذیرش سرنوشت خود، به معراج روحانی می‌رسد و به اسرار عشق و حقیقت دست می‌یابد. این داستان نمادین، سفر روحانی و عرفانی یک فرد را به تصویر می‌کشد که با رهایی از تعلقات دنیوی، به وصال معشوق حقیقی می‌رسد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند مستی و رسوایی ممکن است نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح داشته باشند.

غزل شمارهٔ ۲۴۶

پیر ما وقت سحر بیدار شد
از در مسجد بر خمار شد

از میان حلقهٔ مردان دین
در میان حلقهٔ زنار شد

کوزهٔ دردی به یک دم درکشید
نعره‌ای دربست و دردی‌خوار شد

چون شراب عشق در وی کار کرد
از بد و نیک جهان بیزار شد

اوفتان خیزان چو مستان صبوح
جام می بر کف سوی بازار شد

غلغلی در اهل اسلام اوفتاد
کای عجب این پیر از کفار شد

هر کسی می‌گفت کین خذلان چبود
کان‌چنان پیری چنین غدار شد

هرکه پندش داد بندش سخت کرد
در دل او پند خلقان خار شد

خلق را رحمت همی آمد بر او
گرد او نظارگی بسیار شد

آنچنان پیر عزیز از یک شراب
پیش چشم اهل عالم خوار شد

پیر رسوا گشته مست افتاده بود
تا از آن مستی دمی هشیار شد

گفت اگر بدمستیی کردم رواست
جمله را می‌باید اندر کار شد

شاید ار در شهر بد مستی کند
هر که او پر دل شد و عیار شد

خلق گفتند این گدیی کشتنی است
دعوی این مدعی بسیار شد

پیر گفتا کار را باشید هین
کین گدای گبر دعوی‌دار شد

صد هزاران جان نثار روی آنک
جان صدیقان برو ایثار شد

این بگفت و آتشین آهی بزد
وانگهی بر نردبان دار شد

از غریب و شهری و از مرد و زن
سنگ از هر سو برو انبار شد

پیر در معراج خود چون جان بداد
در حقیقت محرم اسرار شد

جاودان اندر حریم وصل دوست
از درخت عشق برخوردار شد

قصهٔ آن پیر حلاج این زمان
انشراح سینهٔ ابرار شد

در درون سینه و صحرای دل
قصهٔ او رهبر عطار شد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.