۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴

زاهل امتحان کس در میان نیست
که بر دست تو تیغ امتحان نیست

جفای او به کام تست از آن دل
به فکر انتقام آسمان نیست

حباب آسا گشودم چشم و دیدم
که چیزی از وجودم در میان نیست

مگر دستار بر رطل گران داد
که شیخ شهر با ما سر گران نیست

چه باکش از هجوم دادخوهان
که اهل شکوه او را بر زبان نیست

گرفت آهم عنانش را که رخشش
زتک مانده است و دستی بر عنان نیست

(سحاب) آن را به خون ریزی قرینی
بجز تیغ شه صاحبقران نیست

خدیو بحر و بر فتحعلی شاه
که چرخش جز غبار آستان نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.