۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲

ز صاف راح بکش هر صباح جام صبوح
که صبح موسم عیش است و راح لذت روح

صباح عید و لب جویبار و جام صبوح
روا بود که پشیمان شود ز تو به نصوح

چه سود از این که لبش مرهم جراحت هاست
مرا که هست جگر داغدار و دل مجروح

دری که هست بدست رقیب ما مفتاح
روا بود که نباشد به روی ما مفتوح

چه سود کایمنی از اشک چشم خویش (سحاب)
همین نه بس که سلامت بود سفینه ی نوح
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.