هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات شاعر درباره روزگار خوش گذشته در کنار یار محبوب است. او از جدایی و درد عشق می‌گوید و اشاره می‌کند که عشق بازی‌ای خوش نیست، بلکه همراه با رنج و حسرت است. همچنین، شاعر از امید به وصال و غم هجران سخن می‌گوید و به تأثیر عشق بر ویرانی دل اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و حسرت نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۲۰۱

خوشا آن روزگار خوش که با من بود یاری خوش
جدا ز آن یار خوش دیگر ندیدم روزگاری خوش

نمیدانم به صید دل چه آمد آنقدر دانم
که در خون می تپد از شهسواری خوش شکاری خوش

نوید کشتنم آن شوخ امشب داده و دارم
به امید وفای وعده ی خوش انتظاری خوش

بود زان شهریارم شهر دل ویران و حیرانم
که چون ویران شود شهری که دارد شهریاری خوش؟

غمم از غمگساران گرچه دایم در دل ست اما
نباشد نا خوش آن غم را که باشد غمگساری خوش

نه وصلش خوش بود نه هجر و نه شادی نه غمناکی
خطا گوید که گوید عشق بازی هست کاری خوش

بود در صید گاهت شهسوارا تا کیم حسرت؟
بر آن صیدی که از دنبال دارد شهسواری خوش

(سحابا) همچو مرهم بر دل عشاق خار غم
خوش است اما اگر خاری بود از گلعذاری خوش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.