۲۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴ - قصیده ناتمام التزام مور و موی

اگر موری سخن گوید، و گر مویی روان دارد
من آن مور سخن گویم، من آن مویم که جان دارد

تنم چون سایه مویست و دل چون دیده موران
ز هجر غالیه مویی، که چون موران میان دارد

اگر مر آب و آتش را مکان ممکن بود مویی
من آن مویم که در توفان و در دوزخ مکان دارد

اگر با موی و با موری شبانروزی شوم همره
نه موی از من خبر یابد، نه مور از من نشان دارد

بچشم مور در گنجم، ز بس زاری و بس مستی
اگر خواهد مرا موری بچشم اندر نهان دارد

من آن مورم که از زاری مرا مویی بپوشاند
من آن مویم که از سستی کم از موری توان دارد

منم چون مور از اندوه از هر موی خون افشان
نه مویی کو گره گیرد، نه موری کو میان دارد

بیک جزو از هزاران جزو یک ذره نسنجم من
که از ارزیز و از آهن تن من استخوان دارد

فراق دوست بر عارض همی بنگاردم گویی
هر آن نقشی که روز باد روی آبدان دارد

ز خون دیدگاه گه گه مخطط می کنم عارض
چنان پیراهن گلگون، که سال و مه کمان دارد

گه از عارض بر افروزم هر آنچ اندر جگر دارم
گه از دیده فرو بارم هر آنچ اندر دهان دارد

خیال ترک من هر شب شبیخون آورد بر من
چو چشم خستگان چشمم همه شب خون فشان دارد

سحرگه چون خیال او مرا پیرایه بربندد
از آن گوهر که بوی مشک و رنگ ناردان دارد

مرا گوید: بخر مارا، اگر زر و گهر داری
گهر بستان ازین چشمم، که زر سیم رخان دارد

از آن گوهر که من دارم درین دیده ندارد کس
مگر شمشیر گوهردار شاه خسروان دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳ - در مدح شمس الملک
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵ - در مدح نصیرالدوله نصر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.