۲۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱

نتوان پیش تو آمد نه تو آیی بر ما
کیست پیغام رسان من و تو غیر صبا

بیش از این طاقت بار شب هجرانم نیست
ای عزیز از سر لطفت ز در بنده درآ

بنده ی خسته ی بیچاره به وصلت بنواز
تا به کی بر من بی دل رود این جور و جفا

دردم از حد بگذشت و جگرم خون بگرفت
چون طبیب دل مایی ز که جوییم دوا

جز جفا نیست نصیب من دل خسته ز دوست
برگرفتند ز عالم مگر آیین وفا

شمع جمعی تو و پروانه ی رخسار تو دل
نیست در مجلس ما بی رخ تو نور و صفا

خبرت نیست که بیچاره تن من به جهان
بنده ی خاص تو از جان شده بی روی و ریا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.