۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

گرچه کردی تو به یک بار فراموش مرا
نرود یاد تو از خاطر مدهوش مرا

از خدا دولت وصلت به دعا می خواهم
تا کشی رغم بداندیش در آغوش مرا

زهر و تریاک و گل و خار به هم بنهادند
چند گویی که برو نیش تو را نوش مرا

چون مرا بخت وصال تو نباشد اولیست
بار هجر تو کشیدن به سر و دوش مرا

گفتم از درد و غم عشق فغان بردارم
می کند وعده ی دیدار تو خاموش مرا

جوش سودای غم عشق تو در سر دارم
سر همانا که رود بر سر این جوش مرا

درد عشق تو گر از خلق نهان داشتمی
برگرفت از دو جهان عشق تو سرپوش مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.