هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه به توصیف زیبایی معشوق و تأثیر عمیق عشق او بر شاعر میپردازد. شاعر از زلف معشوق، روی چو آفتاب او و عشق فراوانش سخن میگوید و بیان میکند که حتی بهشت بدون معشوق برایش ارزشی ندارد. همچنین، او از داغ عشق بر پیشانی خود و شوق رسیدن به معشوق میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و استعارههای پیچیده است که درک آنها ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'داغ عشق' نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۹۹
بوی شکنج زلف تو تا در دماغ ماست
روی چو آفتاب تو چشم و چراغ ماست
بی روی جان فزای تو جنّت چه می کنم
گلخن به روی خوب تو بستان و باغ ماست
زلفش شبی گرفتم و زان لحظه تاکنون
از بوی زلف دوست معنبر دماغ ماست
بی گفت و گوی عشق تو در بوستان دل
دستان خوش سرای تو گویی که زاغ ماست
گفتم که بنده ی تو ز جانم مرا بدار
گفتا که بر جبین تو دیدم که داغ ماست
در راه کعبه ی شب وصل تو خارها
گویی ز روی شوق تو آن باغ و راغ ماست
روی چو آفتاب تو چشم و چراغ ماست
بی روی جان فزای تو جنّت چه می کنم
گلخن به روی خوب تو بستان و باغ ماست
زلفش شبی گرفتم و زان لحظه تاکنون
از بوی زلف دوست معنبر دماغ ماست
بی گفت و گوی عشق تو در بوستان دل
دستان خوش سرای تو گویی که زاغ ماست
گفتم که بنده ی تو ز جانم مرا بدار
گفتا که بر جبین تو دیدم که داغ ماست
در راه کعبه ی شب وصل تو خارها
گویی ز روی شوق تو آن باغ و راغ ماست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.