۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸

آن سرو ناز رسته که اندر کنار ماست
سر بر فلک کشیده و فارغ ز کار ماست

پای دلم چو سرو فروشد به خاک مهر
دستی که دستگیر نباشد نگار ماست

در ما نظر فکن ز سر مهر کز غمت
بنگر که خون دیده و دل در کنار ماست

درهم کشیده ابروی چاچی کمان چرا
آشفته جعد زلف تو چون روزگار ماست

آنچ از غمم نسوخت دل آهنین توست
وآنچ از فراق سوخت تن زار زار ماست

آمد نسیم عنبر سارا ز باد صُبح
گویی که نکهت سر زلفین یار ماست

بگذشت و در جهان نظر لطف خود نکرد
و این هم نگفت خسته مسکین نزار ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.