۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷

مرا سریست که بی باده نیک سرمستست
مرا دلی که به زلفین دوست پابستست

مرا به روی چو ماه تو اشتیاق تمام
به جان تو که چو ابروی دوست پیوستست

خوشا دلم که وطن کرد حلقه ی زلفت
ز گفتگوی بلای زمانه وراستست

دلم ببرد بگفتم که باز پس ده دل
بگفت در سرشست دو زلف پابستست

چو در چمن گذر آرد قد چو شمشادت
به پیش قامت سرو تو نارون پستست

چو حلقه بر در او سرزنش خورم دانم
جواب می دهدم کاو میا که در بستست

اگرچه وعده به وصلش چو زلف می فکند
مرا به جای سر زلف باد در دستست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.