هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و دلبستگی به معشوق سخن میگوید و از رنج هجران و غمهای عاشقانه مینالد. او زیباییهای معشوق مانند قامت بلند، سخنان شیرین و نگاه نافذش را توصیف میکند و بیان میکند که چگونه این عشق، آرامش و خواب را از او گرفته است. در نهایت، شاعر به مستی از عشق و وفاداری به معشوق اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای ادبی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند هجران و غم عشق برای سنین پایینتر مناسب نیست.
شمارهٔ ۱۳۹
دو دیده تا که دلم دیده در جمال تو بست
ببست در تو دل و از غم جهان وارست
به قامت چو سهی سرو، دل ز ما بربود
به لفظ همچو شکر نرخ نیشکر بشکست
به تیغ شدّت هجران خویش خونم ریخت
به تیر غمزه غمّاز جان ما را خست
اگرچه خاسته ای از سر وفا چه کنم
دل حزین به سر کویت ای صنم بنشست
بگو عزیز من آخر کنون چه چاره کنم
چو دل ز دست برون رفت همچو تیر از شست
ز راه دیده خیال رخ نگارم دوش
درآمد از درم و راه خواب بر ما بست
ز پا فکند مرا تیغ هجرش و نگرفت
ز روی لطف و بزرگی شبی نگارم دست
به شام زلف سیاهت قسم تو خود دانی
که مست لعل تو گشتم ز بامداد الست
چو نرگس تو بدیدم چه جای هشیاریست
بیا که جان جهان شد ز چشمهای تو مست
ببست در تو دل و از غم جهان وارست
به قامت چو سهی سرو، دل ز ما بربود
به لفظ همچو شکر نرخ نیشکر بشکست
به تیغ شدّت هجران خویش خونم ریخت
به تیر غمزه غمّاز جان ما را خست
اگرچه خاسته ای از سر وفا چه کنم
دل حزین به سر کویت ای صنم بنشست
بگو عزیز من آخر کنون چه چاره کنم
چو دل ز دست برون رفت همچو تیر از شست
ز راه دیده خیال رخ نگارم دوش
درآمد از درم و راه خواب بر ما بست
ز پا فکند مرا تیغ هجرش و نگرفت
ز روی لطف و بزرگی شبی نگارم دست
به شام زلف سیاهت قسم تو خود دانی
که مست لعل تو گشتم ز بامداد الست
چو نرگس تو بدیدم چه جای هشیاریست
بیا که جان جهان شد ز چشمهای تو مست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.