هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد فراق و اشتیاق به وصال معشوق است. شاعر از غم هجران و رنج دوری شکایت می‌کند و آرزوی دیدار یار را دارد. او از ناکامی‌های خود در عشق می‌گوید و به زیبایی‌های طبیعت و فصل بهار اشاره می‌کند، اما حتی این زیبایی‌ها نیز بدون حضور معشوق برایش لذتی ندارند. در پایان، شاعر به بی‌ثباتی دنیا و ارزش ندادن به مال و ثروت اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و درد دوری نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۶۹

دلم وصال تو را از جهان طلب کارست
چرا که در غم هجران به کام اغیارست

دو دیده ی دل خود را به هم نیارم زد
که از فراق رخت تا به روز بیدارست

نباشدم دل خرّم چرا نمی دانم
مگر که خرّمی و عیش جمله با یارست

وصال یار که بودی همیشه پندارم
هزار بار به دلبر مرا ز پندارست

فراق روی تو مشکل شدست بر دل من
چو بار نیست مرا بر در تو صد بار است

ز باغ وصل تو یک گل نچیده ام هرگز
نصیب من به گلستان تو چرا خارست

رسید بوی بهار و دمید سبزه ی جوی
بیا که موسم عیش و رواج گلزارست

به عمر نیست بسی اعتماد تا دانی
مباش غرّه بدان کم زرست و دینارست

هر آنکه کرد به خونابه مال جمع چه کرد
به غیر از آنکه به هر دو جهان گرفتارست

کسی که بار سفر بست خواهد از منزل
چه بهترست از آن کاو به ره سبکبارست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.