هوش مصنوعی: شاعر در این متن به بیان درد فراق و آرزوی وصال معشوق می‌پردازد. او از معشوق می‌خواهد که با لطف خود درد دلش را درمان کند، نشانه‌ای از وصل بفرستد و از بیگانگی بپرهیزد. شاعر از غم دوری و اشتیاق به دیدار معشوق سخن می‌گوید و در پایان، از معشوق می‌خواهد که بازگردد و با وصل خود جهان را شاد کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوان و بزرگسال مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل‌درک نباشد.

شمارهٔ ۱۷۱

از لطف خویش درد دلم را دوا فرست
من بی نوای وصل ز وصلم نوا فرست

بیگانگی مکن تو از این بیش دلبرا
بویی ز زلف خویش سوی آشنا فرست

گر قاصد امین تو نیابی به سوی ما
به زو رسول نیست به دست صبا فرست

بی روی تو غبار گرفتست دیده ام
از خاک پای خویش مرا توتیا فرست

افتاده ام ز اسب نشاط وصال تو
از لطف خویشتن قدری مومیا فرست

بازآ و شاد کن دو جهان را به وصل خویش
زنهار از صبا خبری سوی ما فرست

ور زانکه نیست عزم، ترا سوی عاشقان
بر دیده توتیاام از این خاک پا فرست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.