هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و هجران معشوق سخن می‌گوید. او جهان را باغی می‌بیند که با وجود معشوق، از همه چیز بی‌نیاز است. تشبیه زلف معشوق به مشک و گفت‌وگوی شاعر با او، نشان‌دهنده دلدادگی عمیق اوست. شاعر از ناتوانی در تحمل هجران و درد فراق می‌نالد و وصال معشوق را مرهمی بر دل مجروح خود نمی‌داند. در پایان، او از جور زمانه شکایت کرده و وضعیت خود را با طوطی اسیر کلاغ مقایسه می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد فراق و جور زمانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۷۹

جهان گر سر به سر بستان و باغست
مرا با رویش از عالم فراغست

به زلفش مشک را تشبیه کردم
بگفتا آن ز سودای دماغست

به هجران صبر نتوانم که وصلش
تنم را جان و چشمم را چراغست

ز وصلم مرهمی نه بر دل ای دوست
کم از هجران تو بر سینه داغست

مرا در درد هجران ای دلارام
مسلمانان چه جای باغ و راغست

کنون در گلستان وصلم ای جان
به جای بلبل شوریده زاغست

ز دست جور چرخ نامساعد
کنون طوطی گرفتار کلاغست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.