هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و عشق ناکام خود می‌نالد. او از حال تلخ خود در هجران معشوق سخن می‌گوید و از سودا و پریشانی‌های ناشی از این عشق محال یاد می‌کند. شاعر با اشاره به زیبایی بی‌نظیر معشوق، از ناپایداری دنیا و زوال زیبایی‌های آن سخن می‌گوید و در نهایت، با وجود همه رنج‌ها، عشق خود را پایدار و بی‌نقصان می‌خواند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز، همراه با اشارات به مفاهیم فلسفی مانند ناپایداری دنیا، برای درک بهتر به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. این محتوا برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است.

شمارهٔ ۱۸۶

کارم بشد از دست ندانم که چه حالست
باری دلم از هجر تو در عین ملالست

گفتم که شبی زلف تو گیرم خردم گفت
باز این چه پریشانی و سودای محالست

تا دامن وصل از من دلخسته کشیدی
در پیرهن هجر تنم نقش خیالست

عمریست که غمناکم و دلشاد نگشتم
از اختر شوریده که در عین وبالست

گر یوسف یعقوب جمال تو ببیند
انگشت تحیر بگزد کاین چه جمالست

گیرم که وصال تو بدین بنده حرامست
خون دل من ریخته ای، از چه حلالست

بر حسن مکن تکیه که چون باز کنی چشم
زیبایی دنیا همه در عین زوالست

رنجور فراقم به عیادت قدمی نه
کاین سوخته دل زنده به امّید وصالست

هرگز ز دلم عشق تو نقصان نپذیرد
کاین حسن جهانگیر تو در عین کمالست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.