۲۱۷ بار خوانده شده
دل من در خم چوگان دو زلفش چون گوست
که کند چاره ی درد دل ما را جز دوست
رود خون می رود از دیده ی من در غم او
دل سنگین نگارم مگر از آهن و روست
نام و ننگ و دل و دین در سر کارت کردم
دوستان عیب کنندم که فلانی بدخوست
بنشین عمر گرانمایه مکن صرف غمش
جه کنم جان من و عشق فلان سنگ و سبوست
روی مقصود چو در کعبه ی رویت دارم
این همه جور و جفا بر من مسکین ز چه روست
دلبرا خوی بد از روی نکو حیف بود
خوی زشت از رخ خوب ای بت زیبا نه نکوست
در جهان فاش شد و نیست ز عالم خبرش
که فلان شاه جهانست و جهان بنده ی اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
که کند چاره ی درد دل ما را جز دوست
رود خون می رود از دیده ی من در غم او
دل سنگین نگارم مگر از آهن و روست
نام و ننگ و دل و دین در سر کارت کردم
دوستان عیب کنندم که فلانی بدخوست
بنشین عمر گرانمایه مکن صرف غمش
جه کنم جان من و عشق فلان سنگ و سبوست
روی مقصود چو در کعبه ی رویت دارم
این همه جور و جفا بر من مسکین ز چه روست
دلبرا خوی بد از روی نکو حیف بود
خوی زشت از رخ خوب ای بت زیبا نه نکوست
در جهان فاش شد و نیست ز عالم خبرش
که فلان شاه جهانست و جهان بنده ی اوست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.