هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از غم و حسرت دوری معشوق و آرزوی وصال او سخن می‌گوید. شاعر با توصیف جمال و دل‌فروزی معشوق، از سوزش دل خود در فراق او می‌نویسد و امیدوار است روزی به وصال برسد. همچنین، اشاره‌ای به خوشبختی و نشاطی دارد که دیدار معشوق به ارمغان می‌آورد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از اصطلاحات و استعاره‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل احساسات و تجربیات بیان‌شده در شعر نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۲۵۲

بیا که غمزه مستت به عین دلدوزیست
جمال روی تو در غایت دلفروزیست

به حسرت شب وصل تو ای بت سرکش
چو شمع خاطر من در کمال جان سوزیست

مرا ز هجر تو بر لب رسید جان عزیز
چه چاره دولت وصل تو تا که را روزیست

هرآنکه صبح رخت را به چشم سر دیدست
یقین بدان صنما کان نشان فیروزیست

جهان بگو ز چه خرّم شود چو باغ بهشت
ز من بپرس که گویم ز باد نوروزیست

مراست داعیه ی وصلت ای صنم روزی
گمان مبر صنما کان به عشق امروزیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.