۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۳

نظر به روی تو صبحی نشان فیروزیست
که حسن روی تو در غایت دل افروزیست

گشوده دیده ی جانم به روی مهوش تو
هزار شکر که این دولتم ز تو روزیست

چمن شده چو بهشت برین دگر باره
که زیب و زینت بستان ز باد نوروزیست

ز شوق رشته ی جانم چو شمع می سوزد
خود از تو حاصل ما در جهان جگر سوزیست

به غمزه با من و ابروش با کسی دیگر
همیشه کار تو جانا مگر کله دوزیست

نسیم باد بهاری به صبح خوش بویست
مگر ز سوی شمال و ز باغ پیروزیست

منم که جان به شب هجر می دهم تا روز
صبوح و دولت وصل تو تا که را روزیست

سخن کرانه ندارد در این جهان لیکن
نشان ختم سخن در جهان جهان سوزیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.