۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۳

بر من خسته ز هجران چه جفاهاست که نیست
بر دل من ز فراقت چه بلاهاست که نیست

چشم سرمست تو ترک است و خطایی باشد
با من خسته اش ای جان چه خطاهاست که نیست

چه وفاها که نکردم به غم عشق و ز تو
به من دلشده آخر چه جفاهاست که نیست

در صبوح رخ و در شام سر زلف بتان
وز دهان من مسکین چه دعاهاست که نیست

چه بگویم که در اوصاف گل رخسارت
بلبلان را به زبان در، چه ثناهاست که نیست

چه جفاهاست که بر من نرسید از غم تو
در دل غم زده ی ما چه وفاهاست که نیست

در هوایت ز هوس گرد جهان می گردم
در سر من ز وصالت چه هواهاست که نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.