هوش مصنوعی: شاعر در این متن از زیبایی‌های طبیعت مانند گل و سبزه و بلبل سخن می‌گوید، اما با حسرت یادآور می‌شود که این زیبایی‌ها همیشگی نیستند. او از بی‌توجهی معشوق و سنگدلی او شکایت می‌کند و درد عشق را بیان می‌دارد. همچنین، شاعر به ناپایداری دنیا و رنج‌های عشق اشاره می‌کند و از این که چاره‌ای جز تحمل این دردها ندارد، سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و حسرت‌آلود است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناپایداری دنیا و رنج‌های عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۳۲۲

ساقیا چون گل شکفت از می پرستی چاره نیست
صورتی بی جان بود گر وقت گل می خواره نیست

تا گل و مل در کنار سبزه ی خوش دلکشست
ای دریغا این گل و مل پیش ما همواره نیست

هر کجا باشد گلی در بوستان با بلبلیست
لیک گل را در سرابستان ز بلبل چاره نیست

در چنین فصلی که گویی خانه زندانست و چاه
کیست کاو در وقت گل از خان و مان آواره نیست

رحمتی بر من نیارد در چنین فصلی نگار
چون دل سنگین او دانم که سنگ خاره نیست

گر ز من پرسی به دور حسن او یک پیرهن
نیست کز شوق رخ آن ماه پیکر پاره نیست

گفتمش هم چاره ی درد من مسکین بجوی
گفت کمتر گو مرا سودای هر بیچاره نیست

باشد آزاری میان دوستان اندر جهان
لیک بیزاری ز وصل دوستان یکباره نیست

نسبت قدش به سرو ناز می کردم اگر
دم مزن ای دل که ما را راست گفتن چاره نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.