۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۵

مرا در درد عشقت چاره ای نیست
ترا پروای هر بیچاره ای نیست

به جست و جوی آن ماه دل افروز
ز خان و مان چو من آواره ای نیست

به دست غم گرفتارم چه چاره
من بیچاره را غمخواره ای نیست

دلت بر حال زار من نبخشید
چنان دل هیچ سنگ خاره ای نیست

دریغا آن دو زلف مشک رنگت
که اندر شانه ی ما تاره ای نیست

چه خوش وقتست وقت گل به بستان
دریغا دور گل همواره ای نیست

به جور عشق و اندوه رقیبان
جهان را جز تحمّل چاره ای نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.