۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۶

چه کنم چون ز بخت یاری نیست
با منش رای سازگاری نیست

ای دل خسته با فراق توأم
چاره جز صبر و سازگاری نیست

گرچه زاری به عشق تن در ده
کار عاشق به غیر زاری نیست

یار ما بی وفا و بدمهر است
در دل او وفا و یاری نیست

تا کیت میل بر جفا باشد
مکن این شرط دوستداری نیست

ای عزیزم مکن جفا زین بیش
که تحمّل مرا به خواری نیست

غم فزودی و ترک ما گفتی
آخرت رسم غمگساری نیست

گفته ای از برم چرا دوری
دوری از دوست اختیاری نیست

گرچه جان و جهان به تیغ فراق
خسته ای، غیر جان سپاری نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.