هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وفاداری بی‌حد خود به معشوق سخن می‌گوید و از جفا و ستم او شکایت دارد. او بیان می‌کند که در جهان پناهی جز معشوق ندارد و از او می‌خواهد که به دل‌های بی‌دل رسیدگی کند. شاعر همچنین از غم هجران و ناله‌هایش می‌گوید و امیدوار است که به وصال معشوق برسد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۳۳۹

چرا به سوی من خسته ات نگاهی نیست
که جز در تو مرا در جهان پناهی نیست

مکن جفا و بده داد بی دلان کامروز
به ملک هر دو جهان چون تو پادشاهی نیست

ستم مدار روا بر من غریب حزین
که جز وفای تو ای جان مرا گناهی نیست

شب وصال نمایم که در غم هجران
قرین ما بجز از ناله ای و آهی نیست

منم چو حلقه نگون بر در سرای امید
به بارگاه وصالت مرا چو راهی نیست

مرا ز جمع گدایان کوی خود گردان
که معتبرتر ازین منصبی و جاهی نیست

اگرچه جان و جهان در سر غمت کردم
به دولت تو به نزد دلم چو کاهی نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.