هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از درد فراق و عشق بی‌پایان خود به معشوق سخن می‌گوید. او زیبایی‌های معشوق مانند زلف‌ها، قامت، و نرگس‌چشم‌اش را توصیف می‌کند و از شیدایی و دیوانگی خود در این عشق می‌نالد. همچنین، شاعر به قدرت و توانایی معشوق اشاره می‌کند و از او می‌خواهد که دستگیر افتادگان باشد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی داشته باشد.

شمارهٔ ۳۴۰

دل من در فراق شیداییست
خسته از درد ناشکیباییست

گر پریشان شدست معذورست
دایماً زان دو زلف سوداییست

عشق او را چگونه شرح دهم
بی سخن در کمال زیباییست

قامتش را چه نسبت است به سرو
اعتدالی به حدّ رعناییست

چه کنم وصف نرگس رعناش
گرچه در عین مجلس آراییست

ای دو دیده که روز و شب حیران
در رخت دیده ی تماشاییست

تا دوتا زلف تو به دست آمد
جامه ی دل ز شوق یکتاییست

دست افتادگان بگیر از غم
چون تو را قدرت تواناییست

این دل خسته را به رغم جهان
سر دیوانگی و شیداییست

نظر کردگار می دانی
که نه بر جاهلی و داناییست
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.