۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۵

راست گویم مُرْوَت از عالم برفت
شرم از چشم بنی آدم برفت

هم کم و بیشی وفا در خلق بود
آن نشد بیش این زمان و کم برفت

همدمم غم بود اندر هجر تو
شکر کز وصل توام همدم برفت

ای بسا دردی که بودم از غمت
یافتم وصل ترا دردم برفت

آمد امّا پیش ما ننشست دوست
پرسشی فرمود و هم دردم برفت

از فراقش باز بر خاکم نشاند
در غمش از دیده ی ما دم برفت

آفتاب روز وصلش باز شد
بار دیگر از جهان شبنم برفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.